چند پیش بینی محتمل در مورد تحولات آینده جهان معاصر

     تحولات رخ داده در سالها و بخصوص ماههای اخیر، چنان سریع و در عین حال شگرف می نمود که به یکباره نظر انبوهی از تحلیلگران سیاسی و غیر سیاسی را به سوی خود جلب و تحلیل های متفاوتی را از تغییرات مذکور ارائه کرد. در حالیکه گروهی رخدادهای مورد نظر را ناگهانی و غیر منتظره تلقی می کردند، متقابلا گروهی دیگر، این تحولات را نتیجه بدیهی بی عدالتی و رفتار غیر انسانی کشورهای سلطه گر و رژیمهای دیکتاتوری در جهان می دانستند و اگر چه بعضا قادر نبودند که زمان رخداد، گستره جغرافیایی و میزان تغییرات را به طور دقیق پیش بینی کنند، اما تردیدی در وقوع و بروز آن نداشتند.

     اما با فراگیر شدن تدریجی بیداری اسلامی و انقلابهای رخ داده در سطح جهان، اینک این سوالات مطرح است که؛ آیـا به راستی می توان حد مرز و پایانی قطعی برای این تحولات متصور شد؟ آیا نظام استکباری می تواند بار دیگر امواج خروشان این دریای متلاطم را کنترل و بر آن مدیریت نماید؟ آیا دامنه این تحولات محدود به همین اندازه بوده و دیگران می توانند نتایج آن را تغییر داده و به نفع خود مصادره نمایند؟
قطعا با استناد به آیات کلام الله مجید و سنتها و عبرتهای مورد اشاره در این کتاب آسمانی، پاسخ به این سولات و انبوه سوالات مشابه مثبت نخواهد بود، چرا که در تحقق وعده های الهی تردیدی وجود ندارد و لذا تکرار تاریخ در مقابله بین خیر و شر و حاکمیت اراده و ایمان انسانهای مومن و خــــــــداجو بر اهریمن ظلم و بی عدالتی، اجتناب ناپذیر بوده و دور از انتظار نخواهد بود.
حال این سوال مطرح خواهد بود، که مهمترین و محتملترین تحولات آینده جهان معاصر کدامند؟
الف –شتاب یافتن فرآیند انزوا و نابودی رژیم اشغالگر قدس:
در این راستا شاید بتوان از احتمال تغییرات اساسی در ساختار و ماهیت وجودی رژیم صهیونیستی به عنوان یکی از بزرگترین این تحولات نام برد، تحولاتی که تداوم حیات این رژیم جعلی را به چالش کشیده و به یاری خدا روند نابودی آن را تسریع خواهد نمود.
در این رابطه شواهد و قرائن حکایت از آن دارد که علاوه بر صدها و بلکه هزاران تهدید و مشکل قبلی مطرح برای رژیم خود ساخته اسرائیل، اینک بحران هویت، آشکارا و بطور جدی تداوم حیات این رژیم برای تحقق سرزمین یهودی از نیل تا فرات را ناممکن ساخته است، رژیمی که با توسل با هزاران ترفند غیر انسانی و وعده های پوچ و توخالی، تمام تلاش خود را بکار برد تا با جذب و کوچاندن معدود صهیونیستهای متعصب و پراکنده در سطح جهان، کشوری مجعول را بنا نماید، هم اکنون چنان از اصول اعتقادی دین یهود فاصله گرفته و در بحران بی هویتی ناشی از بی دینی و تنوع قومیتها و نژادهای متفاوت گرفتار شده که خود به معضلی جدی و جدید در داخل تبدیل شده است.
اینک شواهد نشان می دهد که پس از سالها حضور تجاوزکارانه این رژیم در سرزمین فلسطین، اصول و مبانی شیطانی این فرقه ضاله نتوانسته است بر گرایشهای قومیتی و سرزمینی افراد حاضر در آن که از اقصی نقاط دنیا گرد هم آمده اند غلبه نماید. به رغم شعارهای فریبکارانه مسئولین آن، تبعیض نژادی و ایجاد طبقات برتر در واگذاری مناصب دولتی و توزیع تسهیلات و امکانات و نیز اختلاف نظرهای شدید سیاسیون و حاکمان این رژیم، بر این اوضاع آشفته دامن زده و برنامه های بلند مدت و کوتاه مدت تدوین شده که حول محور مبانی فرقه ای و حزبی آنها و برای مسخ افکار و تربیت انسانهایی کاملا مطیع و گوش به فرمان اجرا شده نیز نتوانسته است از سهم خواهی طیفهای مختلف و مورد تبعیض که از تبار روس و سیاهان آفریقا تا یهودیان اروپا و آمریکا را شامل می شوند، ممانعت نماید.
از سوی دیگر همزمان با مشکلات اقتصادی و اجتماعی فراوان داخلی، انعکاس ابعاد مختلف رفتارهای خشونت بار صهیونیستها بر علیه مردم مظلوم و بی دفاع فلسطین از یکسو و نزدیک شدن دامنه امواج نهضت بیداری اسلامی به جهات مختلف نقاط مرزی این کشور جعلی، چنان وحشتی را در دل ساکنین غاصب و فریب خورده آن ایجاد کرده است که نه تنها مهاجرت معکوس را در پی داشته، بلکه حتی مدافعان غربی و شرقی و سازشکاران و حامیان منطقه ای آنها را نیز نگران ساخته و باعث گردیده تا برای در امان ماندن از آثار مخرب این امواج خروشان، حتی المقدور خود را از مواجهه با آن دور نمایند و همین مسئله سبب گردیده تا مظلوم نمایی های رژیم ظالم و اشغالگر قدس نیز کارآیی خود را از دست داده و ماهیت واقعی این رژیم هر روز بیش از پیش نزد مردم سایر ملل برملا گردد.
مجموعه این عوامل و دهها عامل پنهان و آشکار دیگر کفایت می کند تا به رغم اصلاحات رفرمیکی که احتمالا به زودی از سوی دولت اسرائیل برای همراهی مجدد ساکنین غاصب فلسطین اشغالی و فریب افکار عمومی جهان انجام خواهد شد، نابودی و حداقل انزوای شدید رژیم صهیونیستی در جریان یک همراهی گسترده در سطح دنیا و یا یک اتحاد فراگیر در جهان اسلام، (حتی در حد بروز جنگی مانند جنگ هفت روزه اعراب و اسرائیل)، به یکی از پیش بینی های قریب الوقوع مبدل گردد.
طبیعی است که در این فرآیند، بروز هر گونه عمل جنایتکارانه توسط رژیم ضد بشری اسرائیل برای برون رفت از این اوضاع آشفته، دور از انتظار نخواهد بود، اما بی تردید هر اقدامی برای رهایی از غرق شدن در گردابی که خود آن را ساخته و پرداخته اند، تنها و تنها اجماع جهانی برای محکومیت و منزوی ساختن این رژیم و نیز شمارش معکوس برای محاکمه سران و فرو پاشی ساختار آن را تسریع خواهد نمود.
ب- فراگیری موج بیداری اسلامی در کل منطقه و سقوط قریب الوقوع تمام حکومتهای دیکتاتوری:
اگر چه غرب و بخصوص آمریکا به دنبال از دست دادن سرسپردگی حاکمان دیکتاتوری مانند: بن علی، مبارک، علی عبدالله صالح، قذافی و دیگر کسانی که آخرین روزهای حکومت خود را طی می کنند، تمام تلاش خود را برای تجهیز و حفظ رژیمهای حکومتی اعراب و بخصوص آل سعود به عنوان آخرین و به ظاهر مطمئن ترین پایگاه موجود خود در منطقه بکار برده اند، اما وجود تبعیض و رفتار و عملکرد چند ده ساله حاکمان این کشورها و جانبداری و همراهی علنی آنان با دولتهای فاسد غربی، بویژه دولتهای آمریکا و اسرائیل که همواره به عنوان اصلی ترین و سر سخت ترین دشمنان مسلمانان مطرح بوده اند از یکسو و گستردگی فساد پنهان و آشکار در تار و پود نظام حکومتی آنها از سوی دیگر، شرایطی را بوجود آورده که نه تنها تغییر در ساختار سیاسی و اجتماعی این کشورها را اجتناب ناپذیر و قطعی نموده، بلــــــکه تداوم آن می تواند، منجر به سرنگونی کامل تمام حکومتهای فعلی گردد.
با اینکه انسجام منطقه ای و باور به ظرفیتهای اسلامی می توانست و یا شاید هم اکنون نیز بتواند، مانع از انحطاط و سقوط این رژیمها گردد، حکام آنها همواره از ملتهای خود فاصله گرفته و ترجیح داده اند به جای اتکاء به ارزشها و مبانی اسلامی و اراده و توان ملتهای خود، با طناب پوسیده کسانی به چاه بروند که در عناد آنها با جهان اسلام تردیدی وجود ندارد، کسانی که به هنگام احساس خطر حاضرند برای حفظ منافع خویش نه تنها نزدیکترین یاران خود، بلکه مسیحیت و هر دین و آیین دیگری را که در مغایرت با منافع آنها قرار داشته باشد را نیز قربانی و حتی ملتهای یکدیگر را در نزاعهایی ناخواسته وارد نمایند.
در این میان شاید دولتمردان عربستان با اتکاء به ثروتهای بادآورده و حمایتهای مصلحت طلبانه غرب، خود را از بروز چنین حوادثی مصون بدانند، اما در مورد این کشور علاوه بر مشکلات فوق باید به نارضایتی های مردمی ناشی از خفقان حاکم بر جامعه شیعیان و حتی سنی های غیر وهابی و نیز آثار سوء دخالتهای چند ساله حکام آن در امور دیگر کشورهای منطقه و همچنین نقش چندین ساله وهابیون افراطی برای تسلط بر ارکان حکومتی و تاثیر حضور آنان بر تشدید بحرانهایی که به مثابه آتش زیر خاکستر، آماده اشتعال است نیز اشاره کرد.
بنابراین پیامدها و آثار رو به گسترش موج بیداری اسلامی، حکایت از آن دارد که در صورت تداوم این وضعیت در کشورهای مذکور، نه تنها تسلیحات و تجهیزاتی که برای حفظ تاج و تخت آنها در اختیارشان قرار گرفته، بلکه حمایتهای سیاسی و مشورتی اروپا و آمریکا نیز، نتیجه ای را برای نجات آنها از موج عدالت خواهی و آتش خشم ملتهای انقلابی در بر نخواهد داشت، بلکه با تاثیر گذاری بر چرخه تحولات می تواند، به ابزاری برای سرعت بخشیدن به مبارزه بر علیه خود آنها و اربابانشان تبدیل و حکومتی مانند آل سعود را با شدت بیشتری سرنگون سازد.
ج – تاثیر انقلابهای مردمی منطقه خاورمیانه بر بیداری فراگیر محرومان در غرب و سایر نقاط جهان:
با اینکه برای اکثر مردم جوامع غربی تصور وجود نظامی کارآمدتر از نظامهای سرمایه داری دور از ذهن به نظر می رسید و اگر چه در حال حاضر موج بیداری محرومین و کسانی که مورد بی عدالتی و تحت ظلم و ستم قرار گرفته اند به برخی از کشورهای خاص محدود می گردد، اما قطعا و به زودی با آشکار شدن دستاوردهای مثبت تحولات جاری در سطح دنیا، دامنه این امواج به سایر نقاط جهان نیز گسترش خواهد یافت و همانگونه که مقام معظم رهبری (دامه) نیز پیش بینی کردند، نه تنها خاورمیانه و آفریقا، بلکه اروپا و آمریکا نیز از نتایج بیداری و قهر انقلابی ملتهای تحت ستم در امان نخواهند ماند.
برخلاف حکومتهایی مانند جمهوری اسلامی که بواسطه ماهیت عدالت خواهی، ظلم ستیزی و صداقت در رفتار و گفتار، در قلب ملتهای جهان جای دارند، ارتباطات دولتهای سلطه گر و سلطه پذیر، محدود به روابط بین حاکمان آنها بوده و از پایگاه و جایگاه مردمی بی بهره است، به همین دلیل شاید در گذشته دولتهای استکباری توانسته باشند در تعاملات سیاسی، اقتصادی و یا نظامی با سایر دولتهای سر سپرده، منافع و موقعیت خود را حفظ نمایند، اما از آنجا که حضور آنها در نقاط مختلف جهان همواره با جنگ افروزی و ایجاد و حمایت از دولتهای غربگرا و دیکتاتور برای چپاول و غارت منابع و امکانات این کشورها و تحمیل و ترویج فرهنگ منحط غربی همراه بوده است، این حضور نمی توانست و هم اکنون نیز نمی تواند در دراز مدت با ثبات و پایدار باشد.
این عملکرد وضعیتی را ایجاد کرده که علاوه بر مردم کشورهای مستضعف و محروم اقصی نقاط دنیا، شهروندان کشورهای غربی و اروپایی نیز با تأسی از فریاد عدالت طلبی مردم سایر کشورها، از ظلم و ستمی که سالها از سوی حاکمان آنها بر ایشان روا داشته شده، به خشم آمده و نابودی و تغییر حکومتهای خود را خواهان شوند.
به این ترتیب، احتمال فراگیر شدن بیداری عموم ملتهای تحت ستم در مخالفت با استثمار و استکبار و نظام سست و در عین حال پر زرق و برق و فریبکارانه سرمایه داری در سراسر دنیا و تبدیل این حرکت مردمی و خود جوش به یک نهضت جهانی و عمومی، سخن گزافی نخواهد بود، اگرچه در مورد کشورهایی که فاقد شرایط لازم ازجمله وحدت رهبری در انقلاب باشند، احتمال تداوم حرکتهای قهرآمیز در قالب جنگهای داخلی نیز وجود دارد.
د – فرو پاشی نظام سلطه و سرمایه داری و منزوی شدن دنیای غرب:
معرفی اکثر کشورهای اروپایی و بویژه آمریکا به عنوان مقروض ترین کشورهای دنیا، سقوط ارزش دلار در برابر سایر ارزهای رایج، سقوط ارزش سهام شرکتها و کاهش معاملات بازار بورس در کشورهای غربی، ورشکستگی دهها بانک و تعطیلی صدها کمپانی اروپایی و آمریکایی، افزایش هزینه ها و کاهش شدید نقدینگی آمریکا و دولتهای غربی، افزایش نرخ بیکاری در این کشورها و سایر مولفه های مشابه، شواهدی هستند که به روایت تحلیلگران اطلاعات و آمار معتبر بین المللی، امکان فروپاشی قریب الوقوع نظام سرمایه داری را در آینده ای نه چندان دور محتمل ساخته است.
صرفنظر از اطلاعات و آمار مورد اشاره، تسلط بی چون و چرای صهیونیستها بر ارکان نظام حکومتی غرب و بخصوص آمریکا و کارکردهای اقلیت نگرانه و ظالمانه نظام سرمایه داری که منجر به پیدایش نظام برده داری نوین و ایجاد یک طبقه محدود فوق العاده متمول و ثروتمند و متقابلا اکثریتی برخوردار از درآمد و امکاناتی محدود و نسبی و بعضا در حد فقر در این کشورها گردیده، باعث شده تا به تدریج نقاط ضعف آن برای مردم این ممالک و سایر جهانیان اثبات و با ایجاد تزلزل در پایه و اساس این نظام، شرایط برای طغیان جوامع غربی و متلاشی شدن غده چرکینی که سالها راه تنفس ملتهای مسخ شده و تحت استثمار این بخش از کره خاکی را سد نموده بود، فراهم گردد.
امروز این موارد سوالات مشترک شهروندان آمریکایی و اروپایی است که؛ با چه منطقی و تا چه زمانی باید هزینه سیاستهای جنگ افروزانه سردمداران و حضور غیر قانونی و غیر منطقی ارتشهای خود در نقاط مختلف دنیا را بپردازند؟ چه کسی به آنها اجازه داده تا برای فروش بیشتر تسلیحات و تامین منافع صاحبان کمپانیها، جان شهروندان خود را قربانی کنند؟ چرا باید مالیات شهروندان اروپایی صرف برنامه های غیر انسانی رژیم غاصبی شود که حمایت از او، دستاوردی غیر از تصاحب مناصب کلیدی کشورهایشان و استسمار شهروندان درجه دو سه اروپایی و آمریکایی و تحمیل هزینه های مختلف و در نهایت کاهش محبوبیت غرب در نزد افکار عمومی جهان را برای آنها درپی نداشته است؟
اگر چه جنبه های مثبت قابل توجهی از زندگی مدرن را نیز می توان در این کشورها ملاحضه کرد، اما اینک مردم کشورهایی کـه همواره به دروغ سرزمینشان برای دیگران به عنوان الگویی نوین از تمدن و آزادی و مدینه فاضله ای عاری از هرگونه مشکل برای یک زندگی عادلانه و ایده آل معرفی می شد، به ناکارآمدی این نظام در ایجاد یک زندگی انسانی و مطلوب پی برده و به همین دلیل با هر بهانه ای تلاش می کنند تا نارضایتی خود را از انبوه تبعیضها، نژادپرستیها و فریبکاریهای دولتمردان خود بروز دهند.
به همین دلیل و با گسترش دامنه بیداری مسلمانان و محرومین و مستضعفین جهان که روز به روز بر شدت آن افزوده می شود، بتدریج امکان حضور غرب در خاورمیانه و سایر کشورهای جهان کاهش و شمارش معکوس برای انزوا و در نهایت فرو پاشی نظام سلطه نیز رقم خواهد خورد.
ح – تشدید تنشها و آغاز مجدد جنگ سرد بین غرب و شرق:
آمریکائیها که زمانی به دور از تبعات جنگهای جهانی، تمام تلاش خود را معطوف تسلط تدریجی بر جهان و اعمال نفوذ بر ساختار سیاسی و اجتماعی کشورهای مختلف در جهت کسب منافع نامشروع نموده و بخصوص در چند سال اخیر با اتکاء به ثروتهای بادآورده و قدرت بی حد و حصر نظامی، خود را حاکم بلامنازع جهان دانسته و با وقاحت تمام دخالت در تمام امور بین المللی و حتی داخلی کشورها را حق خود می دانستند اند، در حال حاضر به علت عواض ناشی از مشکلات متعدد داخلی و خارجی، در وضعیتی قرار گرفته اند که دیگر قادر نیستند، به راحتی و با اتکاء به قدرت اقتصادی یا نظامی، نظرات خود را به رقبای استراتژیک و حتی کشورهای نابرابری که قبلا مستعمره آنها به حساب می آمدند، تحمیل نمایند.
ضعف ساختار حکومتی، آشکار شدن ناکارآمدی نظام سرمایه داری و بروز مشکلات عظیم اقتصادی، تشدید بحرانهای اجتماعی، جنگ افروزی و آثار نامطلوب حضور آمریکا در نقاط مختلف جهان و دخالت در امور مختلف کشورها، تحقیر ملتها و نزول شدید جایگاه بین المللی آمریکا نزد افکار عمومی جهان، تحریک و حمایت مستقیم و غیر مستقیم از مخالفان رقبای شرقی و غربی، زیاده خواهی و تداوم رفتار مستکبرانه دولتمردان آمریکایی برای اعمال نفوذ بر تصمیمات بخشهای مختلف سازمان ملل و در نهایت بیداری ملتها و دهها عامل مشابه دیگر، سبب شده تا این کشور به تدریج موقعیت استراتژیک خود به عنوان یک شریک مطمئن برای حکومتهای وابسته را از دست داده و واقعیت امکان تقابل در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی با این ببر کاغذی را بیش از پیش برای جهانیان و بخصوص رقبای قدر او فراهم نماید.
هم اکنون رقبای شرقی آمریکا و همپیمانان او نیز بخوبی دریافته اند، که معدود همراهی های صورت گرفته از سوی آمریکا و غرب در چالشهای جهانی، تنها رفتاری کذب برای کسب فرصتهای بهتر در جهت سلطه بیشتر بر جهان بوده و این وضعیت سبب شده تا بار دیگر زمینه ها برای احیاء مجدد جریان جنگ سرد که سالها بر روابط آمریکا و شوروی سابق حاکم بود، فراهم گردد.
و – احیاء مجدد ادیان الهی و گسترش دین مداری و خداجویی در سطح جهان:
هم اینک انسان مسخ شده و سرگشته غربی، بیش از هر زمان دیگر هویت گمشده خود را در ارتباط با دین مداری و ایمان به خالق هستی بخش جستجو می کند، او که به یمن گسترش ارتباطات جهانی، نتایج نا مطلوب سالها امید بستن به مادیگرایی و دوری از خدا و دلبستگی به ادیان تحریف شده و فرقه های دروغین را در زندگی نکبت بار طرفداران نظام سرمایه داری به چشم می بیند، اکنون در این اندیشه است که کدام مسیر در دست یافتن وی به ایمان واقعی و ایجاد یک زندگی مطلوب و انسانی، سریعتر و مطمئن تر است.
با وجود استفاده غرب از تمام ابزارها و روشهای نوین برای استحاله فرهنگی مردم خود و سایر جوامع و ترویج فرهنگ منحط غربی و تلاش بی وقفه مراکز و رسانه های استکباری برای ایجاد انواع فرقه های انحرافی و کاذب، نتایج تحقیقات علمی و گزارش رسانه های مختلف بین المللی، گویای آن است که بیداری فطرت خدا جوی انسانها با سرعتی باورنکردنی در جوامع مختلف رو به تزاید است.
برخلاف انتظار آنها؛ اینک تنفر و بیزاری افراد فرهیخته و اهل اندیشه از ادیان ساختگی و تحریف شده و فرق دروغین بشدت رو به گسترش گذاشته و رجوع مجدد به ادیان الهی و بخصوص گرایش به دین مبین اسلام و بویژه مذهب شیعه که بیش از سایر ادیان مورد استقبال قرار گرفته، حتی در قلب اروپا و آمریکا موضوعی کاملا ملموس و محسوس بوده و امری عادی به شمار می رود و این رویکرد مبین آن است که افراد بشر با آگاهی از واقعیات جهان معاصر، بطور طبیعی و فطری راه آزادگی و نجات خود از نظام برده داری نوین را یافته و به زودی و با احیاء و گسترش دین اسلام و سایر ادیان آسمانی، دین سازی کاذب مغلوب خواسته مردم خداجوی جهان خواهد شد.
ظ – دوری از مدرنیته و رجعت به زندگی سنتی:
بروز حوادث ناشی از گسترش امکانات و تجهیزات مدرن و عوارض و پیامدهای منفی حاصل از بکاربردن گسترده و غیر منطقی برخی از ابزار و علوم جدید، سبب شده تا بتدریج گرایش برای گریز از تبعات مدرنیته و بازگشت به روشها و ابزار و امکانات سنتی، هر روز بیش از پیش فراگیر شود.
تبعات مرگبار ناشی از بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی در گذشته و نیز انفجارهای اخیر مراکز و نیروگاههای هسته ای در ژاپن و نشت مواد هسته ای از نیروگاههای چرنوبیل روسیه، حادثه بوپال هند و نشت مواد شیمیایی در سطح منطقه که منجر به مصدومیت هزاران نفر گردید، وجود هزاران کلاهک هسته ای و تسلیحات کشتار جمعی، تاثیرات نامطلوب امواج مخابراتی و رادیویی بر زندگی موجودات ساکن در زمین، آثار مخرب سموم کشاورزی و داروهای شیمیایی یا محصولات ژنتیکی بر سلامت انسانها، گیاهان و سایر موجودات کره خاکی، وابستگی انسانها به ماشین و تجهیزات ماشینی و در نتیجه افزایش بیماریهای ناشی از کم تحرکی، گسستگی کانون گرم خانواده ها و آشکار شدن نتایج نامطلوب حضور بیش از حد زن در جامعه و اتکاء به تربیت کودکستانی فرزندان، گسترش استفاده از فست فودها و تاثیر منفی آن بر سلامت افراد، کاهش مقاومت و مصونیت افراد در برخورد با واکنشهای محیط طبیعی و غیر استرلیزه، آثار و تبعات زندگی مدرن و افراط در احداث سازههای جدیدی مانند: سدها، جادهها، ساختمانها و حتی آثار سوء وسایل ارتباطی نوین مانند؛ ماهواره و اینترنت بر ذهن و فکر مردم و بخصوص جوانان و کودکان نقاط مختلف دنیا و سایر موارد مشابه، همه و همه بیانگر آثار سوء زندگی مدرن بر رفتار و ابعاد مختلف زندگی انسانهاست.
به عبارت دیگر، به واسطه یک جانبه نگریهای بشر در استفاده غیر اصولی از ابزار و روشهای نوین، بسیاری از این امکانات بتدریج به امکانی برای تسریع در نابودی چرخه حیات و محیط زیست بشر بر روی زمین تبدیل شده اند، از همین روست که هم اکنون محدود و متعادل سازی و تشدید استانداردها و حتی حذف پاره ای از دستاوردهای نوین کسب شده در سطح دنیا، بطور جدی در دستور کار جامعه جهانی قرار گرفته است.
ادامه کار در زمینه برخی از علوم جدید از جمله: بخشهایی از علوم ژنتیکی و تولید محصولات ترا ریخته نیز با ابهام و تردید مواجه شده و دانشمندان تلاش دارند تا با فاصله گرفتن از این روند و به روز نمودن و جایگزینی مجدد روشهای طبیعی و به اصطلاح بیولوژیکی، به مرور زمان و تا حدی که امکان دارد، روند کار در این علوم را حداقل در موضوعات غیر ضروری و غیر منطقی، به این سمت سوق دهند.
تغییر در این زمینه اگرچه متفاوت از سایر موضوعات به نظر می رسد، اما در هر حال این تحول نیز همزمان و به صورت بطئی و کندتر از سایر موضوعات مورد اشاره شکل خواهد گرفت و به همین دلیل باید ضمن بیان ضرورت توجه به نوآوری در استفاده طبیعی و اصولی از نعمتهای الهی، پرداختن به این جنبه از کار را با دقت و ظرافت بیشتری در دستور کار قرار داد.

اول شهریور ماه سال ۱۳۹۰
احمد رضا هدایتی

شما همچنین می توانید ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *