چندین سال پیش در جریان جنگ جهانی دوم یکی از استراتژیستهای معروف آمریکایی به نام «ترومن» با توجه به وضعیت آشفته جهان، دکترین سهگانهای را برای آمریکا تجویز نمود که مبنای کار سیاستهای استکباری سردمداران این کشور قرار گرفت.
براساس این دکترین وی معتقد بود؛ دنیا در آینده در اختیار کشوری خواهد بود که فرهنگش جهانی باشد، او همچنین فرهنگ آمریکایی را به بوتهای (قالب مورد استفاده در کوره ریختهگری) تشبیه نمود که میبایست تمام فرهنگهای جهان در آن ذوب شوند.
اکنون پس از گذشت سالهای متمادی، شواهد حاکی از آنست که این استراتژی همچنان در دستور کار حاکمان آمریکا قرار دارد و هرگونه حرکت و ارتباط این کشور با سایر کشورهای جهان از این اصل پیروی میکند، در واقع با نگرش دقیق و موشکافانه به عملکرد سیاستگذاران آمریکا، پس از کسب قدرت در پایان جنگ جهانی دوم، علت اصرار شیطان بزرگ برای حضور در کشورهای مختلف و دشمنی با کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران به سادگی ملموس و آشکار میگردد.
اینک برای همه دنیا و تا حدودی حتی برای ممالکی مانند؛ کشورهای اروپایی که سالهای سال، سروری و سیادت آمریکا را پذیرفته بودند نیز اثبات شده است که این غول جهانخوار قصد آن دارد که سیاستها و فرهنگ منحط و نوپای خود که تاریخچه تمام حیاتش حتی به سه قرن هم نمیرسد را به تمام جهان تحمیل نماید و درست به همین دلیل است که طی سالهای اخیر گاهی علناً به مخالفت با سیاستهای مستکبرانه این کشور برخواستهاند.
در این رابطه با اطمینان میتوان اظهار نمود که ایستادگی و افشاگری دولتمردان ایران اسلامی بویژه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) و طرح موضوعاتی مانند: طرح مبارزه با نظام تک قطبی، طرح حذف حق وتو و طرح عضویت سایر کشورها از جمله؛ نماینده کشورهای اسلامی بهعنوان اعضای دائمی سازمان ملل، یکی از عوامل اصلی پیدایش بینش جدید، مبنی بر امکان تقابل و ایستادگی در مقابل زیادهخواهیهای نظامی است که خود را حاکم و مالک بلامنازع جهان میداند.
اما نکته تأسفبار اینجاست که علیرغم این دستاورد و تحول عظیم جهانی، مشاهده میشود که هنوز عدهای از افراد جامعه، آگاهانه و مغرضانه و یا از روی جهالت و ناآگاهی، به آلت دست مظهر شیطان تبدیل شده و در حالیکه جهان به اهداف پلید آمریکا پی برده است سر به زیرلاک خود کرده و در خواب خرگوشی فرو رفتهاند و همچنان سنگ سیاستهای مزورانه و عوامفریبانه چنین نظامی را برسینه میزنند.
حکومتی که با استفاده از تکنولوژی جدید و با اتکاء به دکترین مذکور، نزد افکار عمومی از خود مدینه فاضلهای را تداعی نموده است که فقط نقاط مثبت آن به تصویر کشیده شده و توجه هر ذهن ساده لوح و زودباوری را به سادگی به سوی خود معطوف مینماید.
اینان که خود را منجیان و به اصطلاح روشنفکران جامعه امروز معرفی میکنند، به قدری همسو و همنوا با پایهگذاران خط شوم توطئه حرکت مینمایند که گاهی گوی سبقت را از دست اساتید خود نیز میربایند. بهطوریکه «گری سیک» تئوریسین معروف آمریکایی و مشاور سابق رئیس جمهور این کشور در اظهار نظری کاملاً آشکار با ابراز خوشحالی از این روند میگوید: «من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشاره ما را دنبال میکنند، آنها ششلولهایی بالا بردهاند تا هرکس و هرچه با آمریکا ناسازگار است را هدف قرار دهند».
در این رابطه «عزت الله سحابی» اخیراً طی نامهای از زندان خطاب به فرزندانش آشکارا به این موضوع اعتراف کرده و میگوید: «مگر میتوانید منکر این واقعیت شوید که غیردینی کردن حکومت که من و امثال من در خط آن پیش میرفتیم، مطابق برخواست ایالات متحده آمریکا است که میخواهد اعتقادات دینی مردم زائل شود تا بنیادیترین مبنای این نظام را که دشمن میدارد متزلزل نماید؟» و در ادامه مینویسد. «مگر نه این است که همزمان با هرج و مرجهای تیرماه ۷۸ تهران، من فرستاده یک مقام آمریکایی را به ملاقات خود پذیرفتم که وی موضوع گسترش دامنه هرج و مرج را به استانهای دیگر کشور مطرح میکند و … »
اگر چه تابهحال به لطف الهی و رهبری حکیمانه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) و حضور هوشیارانه مردم در صحنههای مختلف، این حرکتها و اقدامات خصمانه و دشمنی آشکار نتوانسته بهصورت جدی مصالح و منافع کشور را در معرض خطر قرار دهد، اما مطمئناً تداوم فعالیت عوامل مزدور و خودفروخته داخلی و سادهلوحانی که راه و رسم این جمع شیطانی را پذیرفتهاند، در دراز مدت میتواند خطرات فراوانی تا حد استحاله کامل دین و مذهب و جایگزینی و ترویج فرهنگ منحط و فاسد غرب را به همراه داشته باشد.
اقداماتی که با ایجاد تردید و سوء ظن در اذهان عمومی آغاز و با نفی اصول، اعتقادات و ارزشهای اسلامی و حتی ملی جامعه ادامه و به مبارزه با این اصول و اعتقادات منتهی می گردد.
برای نمونه و در تأیید این موضوع، «هنری پرکت» مسئول سابق میز ایران در وزارت خارجه آمریکا میگوید «اگر موجی که در مطبوعات اصلاحطلب ایران با تز امکان ارتباط با آمریکا آغاز شده و به تردید در اساسیترین وجوه انقلاب مشغول است، بتواند از حریم روحانیت عبور کند و از آن طریق ولایت فقیه را به کشتی تردید سوار کند، اینکار بار سنگینی را از دوش آمریکا برخواهد داشت.»
همانگونه که اشاره شد در جریان این نبرد تمام عیار، عوامل بیگانه در اولین گام، ارزشها، اعتقادات، فرهنگ ملی و بویژه مذهبی هر کشور را زیر سئوال برده و در ادامه کار، اصول اساسی حاکم بر جامعه را مورد هدف قرار میدهند و سرانجام کار به جایی میرسد که در کشوری مانند ایران اسلامی، فردی مانند: سروش با صراحت تمام در همراهی با تئوریسینهای آمریکایی اعلام مینماید: «در حیطه ولایت باطنی، رابطه مرید و مراد برقرار است. اما در حیطه ولایت سیاسی، حتی ائمه هم وجوب اطاعت ندارند، چه برسد به فقیه» و در ادامه با جسارت تمام میگوید: «مردم میتوانند بر امام معصوم(ع) هم خرده بگیرند، انتقاد کنند و در جایی فرمانش را اطاعت نکنند.»
بدین ترتیب با بیان اینگونه مطالب و جملات مشابه، ابتدا ولایت و روحانیت را زیر سئوال برده و در ادامه حتی ساحت مقدس ائمه(ع) را که سالها مورد احترام مردم و وسیله هدایت و تمسک آنان بسوی خداوند متعال بودهاند و حتی دشمنان قسم خورده، جرأت تجاوز به حریم آنها را نداشتند خدشهدار میسازند.
آنها بیشرمی را به آنجا میرسانند که روشنفکرنمای دیگری پا را از این نیز فراتر گذاشته و در اظهار نظری کفرآمیز مدعی میشود که «حتی علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد» و در جایی دیگر میگوید: «اگر مجوز راهپیمایی به هر گروه براساس قانون داده شود اشکال ندارد، حتی علیه خدا …» و همپیمان دیگر آنان، حبیبا… پیمان نیز به خود جرأت داده و اعلام مینماید: «قرآن قابل نقد عقلی و تجربی است و خود قرآن نیز در آیات بسیاری دعوت به آن نموده است.»
بدیهی است در این امواج متلاطم، دیگر تشبیه نمودن «حماسه عاشورا» که هرانسان بیدار دلی به عظمت و عمق معنویت و الوهیت آن اعتقاد دارد، به «تراژدیهای آنتیگونه، تامس مور و جان پروکتور و یا در آتش افتادن سیاوش»، ممنوعیت و معذوریت نخواهد داشت.
دیگر تحریف عاشورا و به فراموشی سپردن انگیزه و هدف والا و انسانی امام حسین(ع) گناه نیست، دیگر اکبر گنجی میتواند در قیاس جاهلانه خود بگوید: «پیامبر(ص) در بدر و حنین و … شمشیر زد … اما آیا جنگهای جبهه حق علیه باطل پیامدهای ناخواسته یا آثار وضعیه به دنبال ندارد؟ … خشونت فرزند خشونت است و درخت خشونت میوه خشونت ببار میآورد».
اما او هرگز نمیگوید و یا نمیخواهد که بگوید کدام انسان عاقل و آزادهایست که بندگی و بردگی و خواسته قلدران و ستمکاران بر او تحمیل شود و دم بر نیاورد. امثال او در این بیراهه که برایشان ترسیم کردهاند، هرگز جنایات اربابان خود را نمیبینند و تجاوز تعدی آمریکا و اسرائیل و امثال آنها در سراسر دنیا برایشان مفهومی بجز تمدن و بشر دوستی در بر نخواهد داشت.
بدیهی است در چنین فضایی هرگاه اصول اساسی و ارکان یک نظام مورد هجمه قرار گرفت. آقای عطاءالله مهاجرانی در سلک یک انسان خیرخواه، مصلح و اصلاحطلب به خود اجازه خواهد داد تا بگوید: «برخورد با توهین کنندگان به مقدسات چون منجر به اشاعه توهین میشود، خود اشاعه فحشا است.» و در جایی دیگر بدون اینکه بگوید چگونه دامن زدن به ابتذال و بیبند و باری و آزادی نامعقول منجر به اشاعه فحشا نمیشود، اما مقابله با آن حتی در چارچوب قانون و سنت الهی نتیجه عکس خواهد داشت. بیان مینماید «رقص را نباید همواره ناپسند دانست».
مسلماً اینگونه اظهارات راه را برای دیگران باز خواهد نمود تا آنان نیز؛ مظاهر دینی چون حجاب و حیای زنان را نماد عقب افتادگی تلقی نمایند و یا ثواب کف و سوت زدن برای تقویت یکی از نخبگان کشور را در حد سینهزنی و عزاداری برای امام حسین(ع) بدانند.
اما بهطور قطع میتوان گفت کار به اینجا ختم نمیگردد و در ادامه خط توطئه فرد دیگری اظهار مینماید «اراده مردم همان اراده خداست و انتخاب مردم همان انتخاب خداست و لذا دمکراسی غربی با دین سازگار است» و در نهایت بار دیگر کار به افرادی مانند سروش واگذار میشود تا او و امثال او، آخرین تیرهای ترکش را بسوی هدف پرتاب نموده و اعلام نماید که «ارتداد حق طبیعی هر انسان است».
طبیعی است که این همبستگیها، همنواییها و حمایت همه جانبه از خواسته دشمن چیزی جز ذلت و بازگشت مجدد سلطه غرب و عوامل آنها را در پی نخواهد داشت، اما کدام گوش شنوا از این قوم فریب خورده وجود دارد تا تفاسیر و تعابیر رهبران و رهـروان شیاطین را بشنود.
تفاسیری مانند: گزارش یک روزنامه نگار کانادایی که در گزارش ویژه خود از تهران مینویسد: «اصلاحات سیاسی به ایرانیان اجازه داده است تا طعم فرهنگ غرب را بچشند» و روزنامه گلوب اندمیل که با افتخار مینویسد: «بسیاری از صدها فروشگاه، بعدازظهرها در ایران کالاهایی را که زمانی عرضه آنها ممنوع بود به معرض نمایش و فروش میگذارند که شامل: کتابهای هنری با تصاویری از بدنهای عریان زنان دوره رنسانس، خودآموزهایی برای راهنمایی طرفداران حقوق زنان و همجنسگرایان و دیسکهای موسیقی در زمینه اپراهایی از ویوالدی تا موتسارت است، حال مشتریان اجازه دارند درباره فرهنگ غرب که با روح مذهبشان مغایرت دارد، بخوانند و تفحص کنند. کشوری که زمانی از غرب متنفر بود، اکنون مصمم است با نگرشی که جامعه از تقلید در امان خواهد بود، اجازه دهد که این مصنوعات وارد شوند»
گزارشات و تفاسیر سایر رسانهها در دیگر کشورها نیز حاکی از توفیق روزافزون دشمن برای ورود مجدد و باز نمودن جای پا، حتی در قلب امالقرای اسلامی یعنی تهران است.
روزنامه ایتالیایی ایل جورناله در این رابطه مینویسد: «تهران در این روزها با آن دنیای بسته و بنیادگرایی که برخی احتمالاً تصور میکنند، بسیار متفاوت است، این تحول از ماه خرداد آغاز شد. از آن وقت پلیس مأمور حفظ اخلاق اسلامی از خیابانها ناپدید شدند. زنان کفشهای ورزشی یا چکمههای پاشنه بلند میپوشند، اینترنت در کامپیوترهای ادارات و … طغیان کرده است. آنتنهای ممنوعه ماهوارهای تصاویر و فیلمهای غربی را وارد خانه ها کرده است و …» .
آنان بهتدریج از کوتاه شدن دامن زنان، کم رنگ شدن حجاب، ترویج فساد و فحشا، آزادی روابط دختران و پسران، توسعه گروهها، احزاب و نشریات متعدد فریبنده و رنگارنگ، ارائه آزادانه انواع محصولات غربی مانند: انواع فیلمها، کتابها و سیهای رایانهای و … سخن به میان آورده و غرق شدن جوانان در شهوت و بی بند وباری را نشانه پویایی، بیداری و اصلاحات در ایران تلقی می نمایند، اما هیچگاه به این سوال پاسخ نمی دهند که چرا این کشورهای به ظاهر متمدن، خود همچنان گرفتار هزاران مشکل و معضل اخلاقی و اجتماعی هستند.
مشکلاتی که کندی رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۹۶۲ درباره آن میگوید: «آمریکا آینده دردناکی پیدا خواهد نمود، چه جوانان بیبند و بار و غرق شهوتند و دیگر حاضر نیستند وظایفی را که به آنان محول میگردد، بخوبی انجام دهند. به عنوان مثال از میان هر هفت تن جوانی که به سربازی اعزام میشود، شش تن نالایق و سست از آب در میآیند و این بدان سبب است که افراط در شهوترانی استعدادهای بدنی و روانی آنان را کاسته است».
خروشچف رئیس جمهور شوروی سابق نیز، مانند کندی در سال ۱۹۶۲ چنین تصریح نمود: «آینده شوروی در خطر است و جوانان هرگز آتیه امید بخشی ندارند، چه بیبند و بار و اسیر شهوت گشتهاند».
سایر ملل شرقی، غربی و اروپایی نیز گرفتار مشکلاتی از این قبیل بوده و هستند. بهعنوان مثال؛ در کشور سوئد بعد از ۲۰ سال آزادی کامل جنسی در میان جوانان آن، آنچنان فجایع وحشتناکی بروز کرد که مقامات مسئول آنجا را به سختی دچار وحشت نمود. بهطوری که این پدیده وحشتناک و طغیان خطرناک اجتماعی در پارلمان این کشور، مورد بررسی قرار گرفت و نخست وزیر این کشور با صراحت کامل گفت «برای جبران اشتباهی که ۲۰ سال تمام ادامه داشته، به چهل سال وقت نیاز داریم»
چگونه است در حالیکه بسیاری از صاحبنظران و سردمداران این کشورها، فرهنگ و معضلات ناشی از آن را در غرب و شرق، عامل انحطاط و بیهویتی جوانان کشورهای خود معرفی میکنند، آن را برای دیگران تجویز میکنند و برخی از ما دست به تغافل زده و هشدارها و علائم این بردگی جدید را نمیبینیم؟
آیا اظهارات حاکمان این کشورها مانند «سند برگز» مشاور امنیت ملی آمریکا که میگوید: «همچنان مشکلات جدی در مورد فعالیتهای ایران وجود دارد ولی من فکر میکنم تشویق فرآیند اصلاحات برای ما دلگرم کننده باشد.» و یا اظهارات مادلین آلبرایت وزیر سابق امور خارجه آمریکا و همپالگی دیگر او که میگوید «ما نسبت به آینده ایران خوشبین هستیم.» برای بیدار شدن این قوم غافل کافی نیست.
اینگونه است که یکبار دیگر، دشمن سرمست از این همه موفقیت، در حالی که خوشحالی خود را پنهان نمیکند، حرف دل خود را از زبان گری سیک، تئورسین کهنهکار آمریکا چنین بیان میکند: «چگونه خوشحال نباشیم از اینکه موج تازهای در ایران برپا شده که مصمم است طومار حکومت اسلامی را در هم پیچیده و حکومتی نظیر حکومت محمدرضاشاه و عربستان سعودی را روی کار بیاورد، خواست دولت آمریکا این است که دین در سیاست دخالت نکند»
در پایان پاسخ این سئوالات همچنان باقی میماند که چگونه امکان دارد، برخی از ما مدعی تدبیر و قوه تعقل و خیرخواهی مردم باشیم و در عین حال با ریختن آب به آسیاب دشمن و تأیید وی، آشکارا خود را به دست او و اهداف پلیدش بسپاریم؟
چگونه میتوان این همه ظلم و جنایت و تحریم و فشار اقتصادی، نظامی، فرهنگی و … علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی را به چشم دید و باز دشمن را خیرخواه معرفی نمود؟
چگونه میتوان نادیدهانگاشتن کشورهای فقیر از سوی استکبار و تلاش بیوقفه آنان برای حضور و تسلط کامل به منابع طبیعی و غیرطبیعی در کشورهای صاحب سرمایه و برخوردار از موقعیتهای استراتژیک را دید و باور کرد که همه این اقدامات برای دموکراسی و در جهت تامین حقوق بشر صورت گرفته است؟
چگونه میتوان هتاکیهای عناصر خودباخته یا فریب خورده داخلی نسبت به نظام مقدس جمهوری اسلامی و رفتارهای نامتعارف، غیراخلاقی و ناشیانه آنان برای ترویج بیبندوباری و رسوخ مجدد فرهنگ منحط غرب که خواسته اصلی این گروه به شمار میرود را ملاحضه کرد و ادعای کذب آنان برای کسب آزادی سیاسی را پذیرفت؟
با فرض بر اینکه همه این تحرکات و آشوبها فقط در راستای دستیابی به فناوری نوین و سایر دستاوردهای جهانی مشابه آن صورت گرفته است، اما سخن آخر این است که برای بهره بردن از دانش و فناوری غیربومی، باید چه قیمتی را پرداخت نمود؟ آیا ما نیز نمیتوانیم مبداء و صادر کننده تکنولوژی، علم، دانش و فرهنگ خود باشیم؟
مطمئناً ما نیز میتوانیم؛ همچنان که پیامبر خدا(ص)در مهد کفر و شرک، توانستند اسلام را به جهانیان معرفی نمایند؛ مشروط برآنکه مانند مردم آن عصر، امام و ولی خود را تنها نگذاریم.
توضیح: این مقاله در خرداد ماه ۱۳۸۰ تدوین و همان سال در تعدادی از روزنامههای سراسری منتشر شده است.
احمدرضا هدایتی
خرداد ۱۳۸۰
مطالب روشنگرانه و پر محتوایی است. دست مریزاد.
حکومت دینی از دید مردم دنیا چه وضیعتی داره ؟
آقا سعید سلام:
خیلی از کشورهای جهان به ظاهر دینی هستند، اما چون در هیچ کجا دین واقعی مبنای کار نیست، لذا اظهار نظر کردن در این رابطه کار سختی نیست، ما در کشور خودمان هم نمی توانیم مدعی وجود دولت اسلامی یا جامعه اسلامی به معنای واقعی آن باشیم، که البته علتهای مختلفی دارد، به عنوان مثال؛ ناآگاهی بسیاری از مسئولین از مفهوم دین، کم توجهی جامعه، تأثیر ماهواره ها و …. و لذا گرفتاری اصلی ما همین است و مردم آشفتگی ها را به حساب دین می گذارند.
در هر حال موفق باشید – یا علی