یکی از سولات شبهه برانگیز که این روزها بیش از گذشته بر سرزبانها افتاده این است که آیا علم دینی داریم و اصولاً آیا نظریه اسلامی و یا الگوهای حکومتی در ابعاد مختلف؛ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دفاعی در اسلام وجود دارد؟
شاید زمینه طرح این موضوع از آنجا ناشی شود که در بسیاری از دروس دانشگاهی به خصوص دروس رشته علوم انسانی، معمولاً برای شناخت ساختار فکری سایر جوامع و یا برای اثبات موضوعات موردنظر، به نظریههای دانشمندان غربی و شرقی استناد میشود و لذا گاهی بحث در این زمینه از سوی دانشجویان با این سوال همراه است که؛ آیا علم دینی داریم و یا اینکه اصولاً نظر اسلام در رابطه با فلان موضوع چیست؟
قبل از ورود به موضوع باید بدانیم که در فارسی و به مفهوم اسلامی آن، معنای علم دامنه گستردهتری از علم تجربی (science) دارد و لذا لزوماً تجربه مبنای علم نیست، بلکه شامل؛ هر نوع آگاهی و علم و دانش (knowledge) نسبت به محیط پیرامونی و خارج از آن، از جمله؛ علم فلسفه، علم تفسیر، علم منطق، علم حدیث، علم اخلاق، علم احکام، علم نجوم و حتی علوم تجاری، علوم صنعتی، علوم کشاورزی و امثال آن نیز میشود.
البته برخی از صاحبنظران معتقدند، بخش اول (علم تجربی) در حوزه علم غیردینی و بخش دوم در حوزه علم دینی آن قابل بررسی است، اما در واقع هر دانشی که به نوعی نیازهای جامعه را تأمین نماید، علم محسوب میشود و علم دینی هم در همین دایره قابل بحث است.
از آیات و روایات اسلامی نیز چنین استنباط می شود که منشاء همه علوم اعم از آنچه انسان یا جن و شیطان در اختیار دارند، الهی است، اما هرکدام از این سه گروه ممکن است، از علم خود سوءاستفاده کرده و در مسیر انحرافی قرار گرفته باشند، (البته برخی از صاحبنظران برای این موارد از واژه شبههعلم استفاده میکنند) بنابراین علم دینی بر پایه مبانی اعتقادی وجود دارد.
بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در این رابطه بیانات متعددی دارند، از جمله در یکی از سخنرانیهایشان خطاب به حوزویان میفرمایند؛ «علم، نور است؛ ولی در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهی را گستردهتر میسازد. علمی که انسان را به خدا نزدیک میکند، در نفس دنیاطلب، باعث دوری بیشتر از درگاه ذیالجلال میگردد. علم توحید هم اگر برای غیر خدا باشد، از حجب ظلمانی است؛ چون اشتغال بماسویالله است. اگر کسی قرآن کریم را با چهارده قرائت لِماسویالله حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دوری از حق تعالی چیزی عاید او نمیشود.»
در جایی دیگر یادآور میشوند که؛ «آری، با اخلاق ناهنجار و صفات ذمیمه، حق نیز از میان میرود. و اگر عالِمْ جبّار و متکبّر شد، خاصیت علمش باطل میشود، و این بزرگترین خیانت است به علم و معارف که مردم را از حق و حقیقت منصرف میکند.»
بهعنوان مثال؛ نمیتوانیم بگوییم کسی که بمب اتمی، تسلیحات شیمیایی و میکروبی یا ویروس کرونا و امثال آن را ساخته از علوم انسانی به معنای متعالی آن بهره برده است، چون اصولاً چنین انسانی بویی از انسانیت نبرده و علم و عملش انسانی نیست.
در مورد معنا و مفهوم نظریه نیز لازم است به یاد داشته باشیم که نظریه به چیستی و چرایی یک پدیده و بیان و چگونگی رابطه بین پدیدهها میپردازد و اسلام در موارد مختلف به این مقوله پرداخته و لذا منابع اسلامی سرشار از نظریههای مختلف است.
نکته مهم دیگر این است که اسلام بیش از ۱۴۰۰ سال پیش وارد بحث نظریهپردازی شده است، در حالی که صرفنظر از نظریات دانشمندان رُم باستان، نقطه آغازین نظریهپردازی در غرب به دوره رنسانس یعنی سال ۱۴۵۰ میلادی (حدود ۵۷۰ سال قبل) مربوط میشود و (منفی یا مثبت) سالها طول کشید تا به اوج خود برسد، یعنی علم اسلامی و نظریههای اسلامی مقدم بر نظریههای غربی و شرقی (در چند قرن اخیر) بوده و در بسیاری از موضوعات پایه و مبنای گفتگو و نظریهپردازی برای سایر ایدئولوژیها و تفکرات بوده است.
با این حال بسیاری از اساتید ما به علل مختلف از جمله؛ کمبود منابع اسلامی آکادمیک، عدم شناخت کافی نسبت به مبانی اسلامی، عدم دسترسی به منابع اسلامی و یا عدم توانایی استنباط درست از این منابع، در خوشبینانهترین شرایط معمولا به این جمله بسنده میکنند که؛ نظر اسلام حد وسط نظریههای غربی و شرقی است، اما متأسفانه به رغم گذشت ۴۰ سال از عمر ارزشمند انقلاب اسلامی، بسیاری از اساتید هنوز باور ندارند که علم دینی وجود دارد و اسلام تقریباً در همه موضوعات اساسی صاحب ایده و نظریه است.
این در حالی است که در اسلام به همه موضوعات هستی حتی در مورد رابطه بین انسان با طبیعت و سایر موجودات و جهان بعد از مرگ نیز توجه شده و قرآن کریم و نیز کتبی مانند؛ نهج البلاغه و سایر منابع اسلامی سرشار از مطالبی است که در ابعاد مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و حتی دفاعی به این مباحث پرداختهاند.
علاوه بر این؛ پدیده خلقت، خالق هستی و خلقت جهان و انسان نمونههای مهم دیگری هستند که در اسلام به آنها پرداخته شده است، تا جاییکه چیستی و چرایی و رابطه بین انسانها از قبل از تولد و حتی تا بعد از مرگ و به تعبیر دیگر، متافیزیک (مابعدالطبیعه)، از این موضوع مستثنی نبوده است.
شاید در این رابطه مشکل این باشد که ندانیم، در حال حاضر به علل مختلف از جمله؛ محتوای کتب علمی، عملکرد رسانههای خارجی و فضای مجازی یا حاکمیت تفکر بیگانه در محیطهای علمی، فکر و ذهن بسیاری از ما به شکل کامل در محاصره علوم غیراسلامی قرار دارد، به همین دلیل گروهی از صاحبنظران معتقدند ابتدا باید دقیقاً و عمیفاً مفهوم علم غربی و شرقی را بدانیم و سپس با کنکاش در مبانی اسلامی، الگوهای واقعاً اسلامی طراحی کنیم.
افراد مذکور بر این باورند که؛ بدون فهم آنچه اکنون مورداستفاده قرار میگیرد، نخواهیم توانست الگوی اصیل و کاملاً مستقل که واقعاً مبتنی بر علوم اسلامی باشد ارائه نماییم، به همین دلیل تأکید میکنند فقط در این صورت است که به نتیجه واقعی خواهیم رسید.
آنها میگویند؛ بهعنوان مثال شاید با انجام بررسیهای مورداشاره به این نتیجه برسیم که در اسلام چیزی به عنوان بانک حتی با پسوند اسلامی وجود ندارد و پول کارکرد دیگری دارد و به شکل دیگری باید مورد استفاده قرار گیرد.
متقابلاً برخی دیگر از اندیشمندان نیز معتقدند برای طراحی یک الگوی واقعی و کاملاً اسلامی باید ذهن را از نظریههای غربی و شرقی خالی نمود و مستقیما به سراغ مبانی اسلامی رفت، چون وجود ذهنیتهای قبلی میتواند باعث ایجاد انحراف در برداشت از مفهوم واقعی علم اسلامی شود.
البته بهنظر میرسد این موضوع یعنی تأثیرپذیری از نظریههای بیگانه، واقعیتی انکارناپذیر است، زیرا چه بخواهیم و چه نخواهیم، مبانی فکری اکثر افراد جامعه در همه کشورهای دنیا از جمله کشور ما از دیرباز به اَشکال مختلف متاثر از نظریههای شرقی و عمدتأ غربی بوده است.
به همین دلیل در حال حاضر حتی گاهی برخی از صاحبنظران اسلامی نیز برای طراحی الگوهای اسلامی، خواسته یا ناخواسته نظریههای غربی و شرقی را مبنا قرار داده و با مزین نمودن آنها به آیات و روایت اسلامی به زعم خود، الگوی بومی اسلامی ارائه میدهند.
همانگونه گفته شد، به رغم تمام این موارد نهتنها نمیشود اسلام را تهی از نظریههای علمی و زیربنایی دانست، بلکه عمیقترین و دقیقترین نظریههای راهبردی و کاربردی در حوزههای گوناگون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را باید در مبانی اسلامی جستجو کرد.
برای فهم بهتر نظریهها و الگوهای اسلامی میتوانیم از دریچه علم اقتصاد که به نوعی در زندگی همه افراد جامعه ساری و جاری است، وارد شویم و از مصادیق متفاوت آن بهره بگیریم.
قرآن کریم در آیات متعدد از جمله آیات ۵۸ تا ۶۲ سوره بقره ضرورت آشنائی با علم اقتصاد را مطرح نموده است و در سوره انفال، قصص، انعام، اسراء، حج، نساء، یوسف، آل عمران، هود، توبه، اعراف و چندین سوره دیگر نیز آیات متعددی وجود دارد که مربوط به مباحث اقتصادی است.
تفاوت محسوس اقتصاد اسلامی و اقتصاد غربی را میتوان با ذکر این مثال توضیح داد که در اقتصاد لیبرالی شما مجازید هر کار به ظاهر قانونی که میتوانید را انجام بدهید تا رقیبتان را از گردونه رقابت خارج کنید، حتی اگر در حال ورشکستگی باشد، یا به شما یاد میدهند در مذاکرات تجاری چگونه عمل کنید تا طرف مقابل را اقناع و به هر قیمتی بیشترین سود را عاید خود نمایید و همه اینها به تعبیر امروزی در حوزه اقتصاد قابل تعریف است.
این در حالی است که در اقتصاد اسلامی، نه تنها رقابت بین مسلمین کاری مذموم و حرام اعلام شده است، بلکه رفاقت جایگزین رقابت شده و به افراد توصیه شده تا در جهت رشد اقتصادی جامعه اسلامی به یکدیگر کمک نمایند.
در همین رابطه نقل شده که؛ بازاریان در گذشته هنگام صبح که درب مغازه را باز میکردند، ابتدا یک کرسی کوچکی را بیرون مغازه میگذاشتند اولین مشتری که میآمد جنس به او میفروختند و بلافاصله کرسی را به داخل مغازه میآورند (یعنی دشت نمودم)، مشتری دوم که میآمد و جنسی میخواست حتی اگر خودشان آن جنس را داشتند نگاه به بیرون میکردند که ببیند کدام مغازه همکار هنوز کرسیاش بیرون است و دشت نکرده است، آن وقت اشاره میکردند که برو آن دکان (که کرسیاش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد.
البته رقابت با رقبای خارجی منع نشده است، اما حتی در این مورد نیز مسلمانان را از فریبکاری و استفاده از روشهای ناجوانمردانه، ناعادلانه و غیرقانونی برحذر داشته است.
در واقع در کسب و کار اسلامی رقابت بین مسلمان حرام است، ربا حرام است، کمفروشی و احتکار یا تحت فشار قراردادن افراد معسر و در حال ورشکستگی حرام است و در اقتصاد لیبرالی نه تنها این موارد منع نشده است، بلکه بر رقابت و فریب طرف مقابل تاکید شده است، پس میشود چنین نتیجه گرفت که اسلام همانند سایر عرصهها، در بعد اقتصادی نیز صاحب نظریه است.
همچنین در اسلام برای کمک به رشد اقتصادی جامعه و بهبود معیشت مردم، احکامی مانند خمس و زکات واجب اعلام شده و در همین راستا قرضالحسنه، صدقه دادن، انفاق، وقف و چندین اقدام سخاوتمندانه دیگر در ردیف مستحبات قرار گرفته است که مجموع این موارد با موضوعاتی مانند؛ خراج، جزیه، فدیه، فطریه، کفاره و امثال آن، مباحث مربوط به اقتصاد اسلامی را از سایر مکاتب اقتصادی متمایز میسازد.
در مثالی عینی از مغایرت قوانین اقتصاد لیبرالی با اقتصاد اسلامی میتوان به این مورد اشاره کرد که؛ آمریکا هر ساله هزاران تن از گندم مازاد تولید خود را فقط جهت تنظیم بازار گندم و حفظ موقعیت اقتصادی در بازار رقابتی به دریا می ریزد. در حالی که سالانه هزاران نفر در نقاط مختلف دنیا بر اثر گرسنگی جان خود را از دست میدهند و قطعاً این رفتار مغایر اصول و ارزشهای اسلامی است.
بنابراین همین که میگویند؛ در دنیا ۶۰ روش برای تبادلات پولی و مالی پیشنهاد داده شده و اسلام ۱۰ مورد از این عقود را جزء محرمات و ۱۰ مورد آن را جزء مکروهات اعلام نموده است، بیانگر این است که اسلام نظریه اقتصادی دارد و بر همین اساس این موارد را حرام، مکروه و حلال یا مباح اعلام نموده است.
به عبارت دیگر همین دسته بندی اسلامی (حلال، حرام، مکروه و مباح) نشان میدهد، نظریههای اسلامی بسیار دقیقتر و عمیقتر از دیگران به این مباحث پرداخته است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی (دامت برکاته) نیز در این رابطه میفرمایند؛ «ما میخواهیم الآن حکومت کنیم، بر مبنای فقه اسلام. اسلام، اقتصاد دارد، روابط اجتماعی دارد، سیاست مالی دارد، سیاست پولی دارد، روابط خارجی دارد، جنگ دارد، صلح و مذاکره دارد، آتشبس موقت دارد، نظام کارگری وکارخانه دارد، مسائل حکومتی دارد، قانونگذاران دارد، مدیران دارد، بیعت دارد، اولوالامر دارد، اطاعت از اولوالامر دارد، ارتش دارد، سلسله مراکز دارد؛ اینها در اسلام هست، مگر میشود بگویید نیست؟ خیلی خب پیدا کنید ببینیم. باید کاری کنید که وقتی کسی رسالهٔ عملیه را باز کرد، بداند چرا مالیات دارند میگیرند و چهجوری باید بگیرند و اگر نگیرند چگونه میشود و بقیهٔ چیزهای دیگر. از اسلام باید اینها استقصاء بشود. این کار را شما باید بکنید.»
پس دور از انصاف است که بگوییم، اسلام فاقد نظریه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی یا مثلاً دفاعی است، البته شاید این مطلب قابل قبول باشد که متأسفانه علمای اسلام (بجز برخی از افراد شاخص) در حد شایسته به این موارد نپرداختهاند و به شکل آکادمیک و متناسب با نیاز روز، این مباحث را ارائه نکردهاند، یا ما بهعنوان امالقرای کشورهای اسلامی به اندازه کافی در این مورد کنکاش نکرده ایم، اما همانگونه که اشاره شد، این که بگوییم اسلام در بحثهای مختلف فاقد نظریه است، به هیچ وجه صحیح نیست.
کتاب «اقتصاد ما» نوشته آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدر، «کتاب اندیشه اقتصادی» نوشته آیت الله محمدعلی شاه آبادی (ره) و یا کتاب «نظام اقتصادی در اسلام» (مباحث کاربردی) اثر شهید آیتالله بهشتی اگرچه ممکن است با مناسبات اقتصادی امروز ایران و جهان کمی فاصله داشته باشند، اما از جمله کتبی هستند که به تبیین نظریه اقتصاد اسلامی پرداختهاند.
در این رابطه یکی از صاحبنظران ایرانی نیز میگوید؛ هم اینک نیز افرادی مانند ریچارد واتسون نظریهپرداز و آیندهنگر معروف آمریکایی معتقدند نظام مالی (اقتصادی) اسلامی (نظریه اقتصاد اسلامی) تنها نسخه مفیدی است که میتواند اقتصاد جهان را که در حال فروپاشی است، نجات دهد و این مطلب را در سایت خودش نیز صریحاً اعلام نموده است.
بنابراین شاید بهتر باشد فارغ از چارچوبهای فکری غرب و شرق به این موضوع بپردازیم، تا امکان درک کامل و کشف مفاهیم اسلامی در عرصههای مختلف تسهیل گردد و نکته آخر اینکه برای رهایی از قید و بندهای علم فیزیکی (تجربی)، به عنوان یک مسلمان نباید فراموش کنیم که زندگی فقط دنیای مادی که در آن زندگی میکنیم، نیست.
احمدرضا هدایتی
کارشناس ارشد مدیریت
۴/۱۰/۹۹
نشانی الکترونیکی: ARH110@yahoo.com نشانی سایت: rahtooshe.com
سلام
مقاله جالبی بود. استدلالی وقابل دفاع.
تشکر میکنم.
جناب آقای مازندرانی سلام؛
از حسن توجه شما سپاسگزارم
موفق باشید
یاعلی