ما چهل سال است که بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما به دلایل مختلف موجه و بعضاً ناموجه همه آنچه که انتظار داشتیم، نشد.!
در سالهای اخیر مجددااً شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پروندههای قضایی مان بیشتر شد، آلودگی هوایمان بیشتر شد، گرانفرشی مان بیشتر شد، ضایعات نانمان بیشتر شد و .…… .
پس دیگر از درس دادن صرف دست برداریم و به کار تربیت و پرورش هم بپردازیم، بدانیم که آموزش کودکان مان، ساده است. و اما تربیت آنان سخت !
ما اکنون دچار کمبود مفرط انسانهای توانمند و ماهر (مؤمن، متعهد و متخصص) هستیم. پس لطفا به کودکان اصول اخلاقی و مهارتهای زندگی کردن را یاد بدهیم✨
به آنها, گفتگو کردن را ،تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، داشتن توان عذرخواهی را، دور کردن کینه را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، شاد بودن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، خودباوری را، دوست داشتن را، کار جمعی را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزیم.
باور کنید اگر بچههای ما ندانند که؛ فلان سلسله پادشاهی کی آمد و کی رفت و ندانند که حاصل ضرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه می شود هیچ چیزی از خلقت خداوند کم نمی شود.
اما اگر آنها زندگی کردن را، اخلاق مداری و صداقت و عزت نفس را و تابآوری و عدم پرخاشگری را تمرین نکنند، زندگی شان خالیِ خالی خواهد بود و بعد برای پر کردن جای این خالیها، خیلی به خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.
لطفاً برای بچههای ما، شعر بخوانید، بگذارید با هم سرود تمرین کنند، اجازه بدهیم همه با هم فقط یک نقاشی بکشند تا همکاری را بیاموزند. بگذاریم وقتی خوابشان می آید بخوابند و وقتی مغزشان نمیکشد یاد نگیرند. لطفاً بچگی را از کودکان نگیریم، اجازه بدهیم خودشان ایمان بیاورند، ما فقط کمکشان کنیم، فرصت ایمان آزادانه و آگاهانه را از آنان نگیریم. زبان شان را برای نقد آزاد بگذاریم. بگذاریم خودشان باشند و از اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنیم. و خدا هم همین را از ما می خواهد !
شما را به خدا، در کلاسهایتان درس خدایی بدهید نه ناخدایی! شاید خدا به شما و ما رحم کند و کودکان مان خوب تربیت شوند.
نویسنده گمنام