تمام شواهد و قرائن بیانگر این واقعیت است که دشمنی نظام سلطه با کشورهای مختلف دنیا از جمله با ایران اسلامی فقط و فقط به خاطر نگرانی از استقلال، پیشرفت، قدرت یافتن و ایستادگی و مقاومت آنها در برابر ظلم و زیاده خواهیهای استکبار است.
در واقع اگر حکومتی حتی پسوند اسلامی را هم یدک بکشد، اما مانند عربستان گاو شیرده و گوش به فرمان آنها باشد، تا حدود زیادی از شر کینه و خصومت استکبار در امان خواهد بود، مگر این که ثابت شود، مدارا با آنها امکان دارد در نهایت منافع غربیها و به خصوص آمریکاییها را در معرض خطر قرار دهد.
در واقع تمام اتهامات غربیها به ایران در مورد موضوعاتی مانند؛ حقوق بشر، حقوق زنان و کودکان، آزادی حجاب، پولشویی، حمایت از تروریست و حتی اتهام ساخت بمب اتم که در مورد همه آنها خودشان بدترین شرایط را دارند و در سه مورد آخر خودشان مَبدع و مُبدع هستند، فقط بهانههایی هستند برای موجه جلوه دادن شرارتهایی که علیه ما انجام میدهند.
چرا که حتی با فرض دستیابی ایران مثلا به بمب اتمی، هرگز چنین اقدامی در قیاس با انبوه سلاحهای کشتار جمعی که آنها در اختیار دارند، نمیتواند در کوتاهمدت تهدیدی برای دشمن محسوب و باعث نگرانی آنها شود..
سرنوشت کشورهایی مانند لیبی و سوریه که کشور اسلامی محسوب میشوند، اما حجاب در آنها کاملاً اختیاری است و بهخصوص سوریه که قبل از بروز جنگهای اخیر، هزاران کاباره و قمارخانه، روسپیخانه و مشروبفروشی در آن وجود داشت، نیز نشان میدهد که این موارد بهانهای بیش نیست.
به عبارت دیگر آنچه که باعث شد سوریه به چنین سرنوشتی دچار شود، احساس خطر رژیم اشغالگر قدس از استقلال طلبی و تغییر ماهیت حکومتی این کشور در تعامل با ایران و تا حدودی قدرت گرفتن ارتش این کشور در ارتباط با ایران و روسیه بود.
در واقع همانطور که آمریکاییها بر دولتهای اروپایی تسلط دارند و سایر کشورها را نیز استعمار میکنند، نظام سرمایهداری و بهویژه صهیونیستها هم بر نظام حکومتی آمریکا و ایضاً اروپا نفوذ دارند و خواستههای خود را به آنها دیکته و تحمیل میکنند.
بنابراین علاوه بر خوی استکباری سردمداران آمریکا و اروپا، ریشه بسیاری از خصومتهای غرب با سایر کشورها از جمله ایران را نیز باید در توطئه صاحبان قدرت و ثروت و بهخصوص صهیونیستها جستجو نمود و درست به همین دلیل است که ترجیحاً در پی تجزیه خاک این کشورها و تضعیف و کوچکسازی آنها برای ایجاد سهولت در کنترل و سوءاستفاده از موقعیت و غارت منابع آنها بوده و هستند.
این در حالی است که خود کشورهای مورداشاره همواره در حال کشورگشایی و توسعه قلمرو سرزمینی خود بوده و یا با ایجاد سازمانها و انعقاد پیمانهایی مانند؛ ناتو و اتحادیه اروپا در پی کسب قدرت بیشتر بودهاند.
به عنوان مثال؛ با اینکه پیدایش دولت آمریکا حاصل اشغال سرزمین سرخپوستان این سرزمین در حدود ۲۶۰ سال قبل است و با اینکه آمریکا سومین کشور بزرگ دنیا به شمار میرود، اما همین حکومت پیوسته با شگردهای مختلف در حال افزودن به خاک خود بوده است.
آلاسکا که قبلاً متعلق به کانادا و دارای ذخائر عظیم نفت و گاز است و لوئیزیانا که حالا یکی از ایالتهای جنوبی کشور امریکا است و نیز بخشهایی از مکزیک که امروزه به عنوان ایالتهای کالیفرنیا، یوتا و نودا شناخته میشوند، از جمله مناطقی هستند که به خاطر موقعیت استراتژیک یا منابع غنی زیرزمینی، به تدریج و با ترفندهای مختلف و البته با کمترین بهای ممکن توسط آمریکا خریداری شدهاند..
اخیراً و در زمان ریاست جمهوری ترامپ نیز دولت آمریکا تلاش نمود تا گرینلند (بزرگترین جزیره کره زمین که بیش از دو میلیون کیلومتر مربع یعنی شش برابر خاک آلمان وسعت دارد و بزرگتر از ایران است) را از دانمارک خریداری نماید.
کشورهای اروپایی نیز حدود ۳۰ سال قبل پس از فراهم نمودن مقدمات لازم، با تشکیل یک اتحادیه موسوم به «اتحادیه اروپا» تلاش کردند تا به یک مجموعه بزرگ و بیرقیب در دنیا تبدیل شوند.
اگرچه در ابتدا هدف اتحادیه صرفاً اقتصادی و تعداد اعضا محدود بود، اما به تدریج هم بر تعداد اعضا و هم بر تعداد اهداف این اتحادیه افزوده شد و نهایتاً در پی یکسری اقدامات کاملاً هدفمند و برنامهریزی شده، این اتحادیه به یک مجموعه بزرگ نسبتاً همگرا و متحد در موضوعات مختلف تبدیل شد.
همین اروپاییها دو یا سه سال قبل از آن توانستند با یک کار سیاسی و فرهنگی چندین ساله، الحاق دوباره دو آلمان شرقی و غربی را محقق نمایند، به طوری که حتی مسئولین BBC پس از این رخداد، رسماً و با غرور خاصی اعلام کردند سرانجام ما با یک کار ۲۰ ساله فرهنگی، تبلیغاتی و سیاسی موفق شدیم شرایط خیزش مردم آلمان شرقی برای تخریب و عبور از دیوار برلین و اتحاد دوباره دو آلمان را فراهم نماییم.
همچنین حدود ۵۰ سال قبل از آن، انگلیس و اسکاتلند طی توافقنامهای با هم ادغام شدند که به قول خودشان به ایجاد بریتانیای کبیر منجر شد، البته پادشاه انگلیس بر ولز و ایرلند شمالی نیز فرمانروایی دارد، اگرچه در حال حاضر به خاطر سیاستهای تبعیضآمیز و استکباری حکومت مرکزی، اسکاتلند و همچنین ایرلند و ولز خواهان استقلال خود از انگلیس هستند که انگلیسیها تاکنون به شدت با آن مخالفت کردهاند.
علاوه براین پادشاه انگلیس ریاست ۱۵ کشور دیگر از جمله؛ استرالیا، نیوزلند و کانادا را هم برعهده دارد که در مجموع «قلمروهای مشترکالمنافع» نامیده میشوند. پادشاه انگلیس در این کشورها «فرماندار کل» را تعیین میکند، که عالیترین مقام رسمی کشور و نماینده پادشاه محسوب میشوند. البته پادشاه رئیس «اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع» هم هست که ۵۴ کشور از جمله آفریقای جنوبی، سنگاپور، قبرس، کامرون، کنیا، نیجریه، هند، پاکستان، اوگاندا، مالزی و جامائیکا را در بر میگیرد.
همه این موارد در حالی است که؛ نظام سلطه از جمله شوروی سابق و بهخصوص غربیها از بیش از ۳۰۰ سال گذشته تاکنون همواره تمام توان خود را به کار بردهاند تا سایر کشورها بهخصوص کشورهای اسلامی را تجزیه و به کشورهای کوچک تبدیل نمایند تا راحتتر بتوانند بر آنها حکمرانی کنند.
البته خود شوروی سابق هم بعدها به خاطر اقدامات اصلاحاتی گورباچف و یلتسین که به غرب گرایش داشتند، قربانی توطئه غربیها و دچار فروپاشی شد و به بیش از ۱۵ کشور مستقل تبدیل گردید.
اما دشمنی غربیها با اسلام شدت بیشتری داشت و حتی نتوانست مانع از تجزیه بوسنی و هرزگوین در قلب اروپا شود و سبب شد تا این کشور مسلماننشین با درگیرشدن در یک جنگ ناخواسته، حدود نیمی از سرزمین خود را از دست بدهد.
این سیاست ناجوانمردانه در مورد سایر کشورهای اسلامی نیز مصداق داشت و از جدایی نامبیا از آفریقای جنوبی و تبدیل سودان به دو کشور مستقل در دهه اخیر و تلاش برای تجزیه یمن، سوریه و عراق و ایران و حتی عربستان و ترکیه در چند سال اخیر تا تلاشهای مذبوحانه حدود ۲۰۰ سال گذشته برای تجزیه ایران از زمانی که یکی از مقتدرترین امپراطوریهای جهان بهشمار می رفت و تا پس از آن که با توطئه نظام سلطه و به ویژه استعمار انگلیس و سپس آمریکا، بارها طعم تلخ تجزیه را تجربه کرد، همچنان ادامه داشته است.
توطئهای که مصادیق متعدد دیگری هم داشته و هدفی جز ایجاد و تشدید درگیریهای منطقهای و کوچکسازی و تضعیف کشورها برای تسهیل در کنترل آنها ندارد و همانند سودان که با تجزیه آن به دو کشور جداگتانه، بخش دارای ذخائر نفتی آن در کنترل غرب قرار گرفت، بیشتر مناطق موردنظر آنها در مورد ایران نیز مناطقی است که یا مثل خوزستان نفت خیز هستند و یا مثل کردستان و آذربایجان دارای معادن مختلف هستند.
البته کردستان عراق که مورد حمایت آمریکا و اروپا هست و نیز آن بخش از سوریه که همچنان در اشغال آمریکاییها قرار دارد، دقیقاً نقاط نفت خیز این مناطق هستند، البته اروپاییها هم همین سیاست را دنبال میکند و مانند فرانسه کشور نیجریه با معادن غنی طلا و سایر مواد معدنی را تحت سلطه قرار دادهاند.
در حال حاضر نیز سیاست تفرقه بینداز و حکومتکن غربیها با کمک مزدوران و اجیرشدگان آنها در منطقه در حال اجراست.
به عنوان مثال احزاب معاند و دست نشانده در خورستان و احزاب تجزیهطلب ترک در غرب و حتی گروههای معاندی در سیستان و بلوچستان نیز ادعاهای مشابهی دارند.
اخیراً نیز یکی از سردمداران حزب منحله و جنایتکار کردستان گفته که جمعیت کردهای ایران ۱۶ میلیون نفر است و لذا ما حق داریم یک کشور مستقل داشته باشیم.
در پاسخ به این مزدور وطنفروش باید گفت؛ اولاً قوم کُرد، ایرانیترین اقوام ایران است و سالهاست که وحدت و همدلی در کنار سایر اقوام ایرانی زندگی میکنند و لذا تفاوتی بین هموطنان فارس و کرد و لر و بلوچ و عرب ایرانی وجود ندارد.
ثانیاً اگر این حرف میتواند دلیلی برای جدایی باشد، هرگاه اربابان آمریکایی شما اجازه دادند تا حدود ۳۹ میلیون آفریقاییتبار این کشور و یا سرخپوستانی که سرزمینشان را به زور غصب و تصاحب کردهاند و یا ایالاتی که بارها با جمعآوری میلیونها امضا درخواست استقلال کردهاند، بخشی از خاک آمریکای فعلی را تجزیه و برای خودشان کشورهایی مستفل داشته باشند و یا دولت استعمارگر انگلیس اجازه داد، اسکاتلند، ایرلند و ولز به کشورهای مستقل تبدیل شوند، شاید به شما هم چنین اجازهای داده شود.
البته در برخی دیگر از کشورهای اروپایی نیز تنوع قومیتی با درصد بالای جمعیتی و درخواستهای مشابه وجود دارد که قطعإً هرگز اجازه تجزیه آنها را نداده و نخواهند داد.
احمدرضا هدایتی
کارشناس ارشد مدیریت
۱۹/۸/۱۴۰۱
نشانی الکترونیکی: ARH110@yahoo.com نشانی سایت: rahtooshe.com